عبدالرحمنعبدالرحمن، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره
اویساویس، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره
فرحانفرحان، تا این لحظه: 6 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

عبدالرحمن واویس

قندعسلــــــــــــــــها درباغ ارم وحافظـــــــــــــــــــــیه

ســــــــــــــلام دوستـــــــــــــای مهربونم میخوام توی این پســــــــــــــــت عکس گلپسرا درباغ ارم وحافظیه رو واستــــــــــــــــــون بذارم روز پنج شنبه صبح از روستای بیضا بطرف تخت جمشیدحرکت کردیم وبعداز برگشتن رفتیم خونه یکی از دوستای دایی همسری واسه نهارهمونجادعوت بودیم که بعداز خوردن نهار وکمی استراحت رفتیم باغ ارم وحافظیه.....واخرشب هم هایـــــــــــــــپراستــــــــــــار اینم از عکساشون..... این عکسو خونه ای که دعوت بودیم گرفتم اینم  باغ ارم............. اینم گلپسرای مـــــــــــــا...   قندعسلا درحال خوردن میوه ازگیل ...
19 شهريور 1392

مجموعه زبان انگلیسی(ply and learn english)

دوستای عزیزم سلام میخوام بسته اموزشی زبان انگلیسی روکه واسه پسرم استفاده میکنم رومعرفی کنم... من این بسته روکه به صورت ازمایشی فروخته شد روازطرف دوست عزیزم سحراستاداقا دریافت کردم اطلاعات زبان انگلیسی من درحد0اما باوجوداین بسته اطلاعات خودم هم تاحدودی بالارفته همچنین دایره لغت پسرم کل اموزش فقط بابازی وفلش کارت وسیدیه من خیلی راضیم به شمامادرهای عزیزم توصیه میکنم تهیش کنید والان درنمایشگاه مادروکودک که از20تا23شهریورشروع میشه باتخفیف ویزه به فروش میرسه وهمچنین مدیر مجموعه هم دراونجاحضورداره میتونید سوالات روازخودشون بپرسید وجواب میدن... برای اطلاعات بیشتر به ادرسهای زیر مراجعه کنید: www.sos.niniweblog.com http://www.nini...
19 شهريور 1392

عبدالرحمنم تولـــــــــــــــدت مبـــــــــــارک...

تمام لحظه های عمرم بدرقه نفس کشیدن توست به دنبال کوچکترین فرصت بودم تا بزرگترین تبریک را نثار قلب مهربانت کنم ورق خوردن برگ سبز دیگری از زندگی ات را تبریک میگویم تولدت آذین زندگی ام باد شیرینت ترینم تولدت مبارک دوستت دارم پسرعزیزم تولدت مبارک انشاالله که هزارساله بشی بفرمایید ادامه مطلب........ قبل ازشروع تولد... شروع تولد....... عکسهای بعدتولد... اینم زهراست دخترعمه عبدالرحمن تویه روزبه دنیااومدن بااین تفاوت که زهرا5-6ساعت بزرگتره...   پ ن:بخاطرشلوغ بازی بچها همه چیز بهم میریخت بخصوص رومیزیمون پ ن:عبدالرحمن باشلوغ کردن وشیطنت...
18 شهريور 1392

دوچرخه سواری توعصرتابستون واموزش کلمه bike(دوچرخه سواری)

سلام دوسه روز پیش رفتیم توحیاط دوچرخه سواری خواستیم هم تفریحی کرده باشیم وهم کلمه انگلیسی (bike)رابرای پسرکمان قابل فهم... این وسط هم دعواداشتیم هم بازی اینکه یک دوچرخه ودوتا پسر عزیزمان... کدام یک سوار شود.... اماخوشبختانه به خیرگذشت وماهم طبق قرارمون خودم رو باید کنترل میکردم که همین طورهم شد... این هم ازعکسها....   بفــــــــــــــــــــرمایید ادامه مطلب: اینم قایق میموری وفلش خور عبدالرحمن که شعرهای انگلیسیشو باهاش گوش میده... بهترینــــــــــــــــــها راارزومندم ...
12 شهريور 1392

عبدی به روایت تصویر...

سلام... امدم تا عکسهای عبدالرحمن راازتولد تا چهارسالگیش که چند روز بیش نمانده است رابذارم دوسه روز اول تولد...                               دوماهگی تولد عبدی جون...                                                        سه ...
9 شهريور 1392

صفحه جدید ما

صفحه جدیدمادر face book صفحه ای جدید برای گلپسرهایم دوستان عزیز خوشحال میشوم به ماهم سربزنید واگرهم مایل به فرستادن درخواست دوستی بودین لطفا در face book بافرستادن پیام ومعرفی خود اطلاع دهید تا تاییدتان کنم منتظرتان هستیم                                           yasi mohtashami   محض اطلاع تازه درستش کردیم وهنوز کامل نیست ...
8 شهريور 1392

درد ودل مادرانه...

سلام ..... پستی  برای پسرکم عبدالرحمن... امروز درست3سالو11ماه و20روز 5ساعت و7دقیقه از زمینی شدنت گذشته ودرست11روز دیگربرای 4ساله شدنت باقی مانده است... هم خوشحالم هم ناراحت... خوشحالم ازاینکه 4سال درکنارت باارامش زندگی کردم ..خوشحالم ازاینکه 4سال باخنده هایت خندیدم.. خوشحالم ازاینکه باگریه هایت گریه کردم  وبابازیهایت بازی وباقدمهایت قدم زدم ومهمترازهمه بانفسهایت نفس کشیدم واما ناراحتم... ناراحت ازاینکه برایت انگونه که باید مادری کنم نکردم...انگونه که باید رفتارمیکردم نکردم...انگونه که باید حرف میزدم نزدم..تاراحتم ازاینکه بر سرکوچکترین چیز ناراحتت کردم ...ناراحتم ازاینکه حرفهایی راکه لایقش نبودی رابرزبانم می اوردم ...
4 شهريور 1392

جمعـــــــــه یه روز خـــــــوب(وچند عکس جا مونده)

سلام به قندعسلهای عزیز وخاله های مهـــــــــــــــربون گلپسرای عزیزم دیروز(روزجمعه) عصرساعت5 رفتیم به طرف روستای ابترخونه دایی وخاله بابا وساعت 8شب هم برگشتیم دلیل رفتن دوسه ساعته مون هم فقط عیادت دایی بابا بود که کسالت داشتن وبعدازاونم یه نیم ساعتی رفتیم خونه خاله بابا وشماهم ازفرصت استفاده کردین وشروع کردین به بازی و کثیف کردن لباساتون... واینم چند تاعکس از دیروز وروزهای قبل لطفا دراخرم توجهی به عکس لورفته از عبدالرحمن داشته باشید   لطفا بفـــــــــــــرمایید ادامه مطلــــــــــــب   اینم از عکس لورفته(لباس عبدالرحمن روکه میبینید جای جایی خیسه اینا همگیشون ابه یه وقت فکربد...
2 شهريور 1392