عبدالرحمنعبدالرحمن، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره
اویساویس، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره
فرحانفرحان، تا این لحظه: 6 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

عبدالرحمن واویس

بهترین هدیه زندگی

شازده پسرهای نازنینم بهترین هدیه زندگیممحبت

                                 

                     yasamin_moh_2015_69@

فرزند خوبم...

فرزند خوبم امروز برایت اینگونه دعاکردم! خدایا ! بجز خودت به دیگری واگذارش نکن! تویی پروردگار او! پس قرارده بی نیازی درنفسش ! یقین دردلش ! اخلاص درکردارش! روشنی دردیده اش! بصیرت درقلبش ! و روزى پر برکت در زندگیش. آمین فرزند خوبم امروز برایت اینگونه دعاکردم! خدایا ! بجز خودت به دیگری واگذارش نکن! تویی پروردگار او! پس قرارده بی نیازی درنفسش ! یقین دردلش ! اخلاص درکردارش! روشنی دردیده اش! بصیرت درقلبش ! و روزى پر برکت در زندگیش. آمین ...
2 تير 1396

دوباره سلام.....

سلام... باز آمدیم بعد از دوسال وخورده ایی دوری از وبلاگ جانمان دراین مدتهای که سرمان حسابی گرم زندگی وفضای مجازیمان بود ️ ️ پسرهایمان ماشاالله بزرگ شدن. وهمچنان لجباز ومهمتر از آن عضو جدیدی به خانواده مان اضافه شده باز هم گلپسری شیرین به اسم فرحان فرحان کوچولوی ما یک ماه وخورده ایی سن داره وباز هم بعد هشت سال وخورده ایی وهمچنین شش سال وخورده ایی خاطرات کودکی عبدالرحمن واویس نازنینم با آمدن فرحانم برایم تکرار میشود ️ ️ حسی بسیار زیبا وبسی لذت بخش است... عبدالرحمنم امسال به کلاس سوم میرود خوشبختانه پسرم بسیار باهوش وبا استعداد وفعال است در همه فعالیتهایی که از طرف مدرسه گذاشته میشود حضور دارد هم بخاطر علاقه اش وهم بدلی...
21 خرداد 1396

مهد مهر وجشن 22بهمن ماه سال93

عبدالرحمن توی دوره پیش دبستانی از طرف مهدشون به جشن 22بهمن ماه دعوت شده و برای این جشنشون از ماه ها قبل سرودها ونمایشهایی رو اماده کرده بودن که خوشبختانه همکاری بچه ها واقعا عالی بود وجشن به بهترین نحو برگزار شده. توی این جشن خوب وبه یاد موندنی پسرم از طرف مهدشون یک هدیه هم دریافت کرد وگذشته این صحبتها مهد پسرم با وضعیت شهرمون واقعا عالی بود وبرای من که دغدغه یه مدرسه خوب داشتم رو خیالم دیگه راحت شده بود و خیلی نتیجه خوبی از این 9ماه گرفتیم گرچه شهریهاش نسبت به شهرکوچیک بالا بود ولی کیفیت وعملکردش برامون حرف اول رو میزد بفرمایید ادامه مطلب   پسرم اماده رفتن به جشن پسر ریزه میز...
8 شهريور 1394

اویس نازنینم تولدت مبارک

سلام دوستان عزیزم ... بازم دیر کردم برای اپ کردن وکلی پست روی دستم مونده تا بتونم بنویسم و ارسالشون کنم امیدوارم بتونم دوباره مثل قبل سر وقت اپ کنم ششم اسفند ماه 93تولد اویس نازنینم بود که چهارساله شده البته الان شش ماه میگذره والان 4سالو 6ماه سن داره وبا یه چشم برهم زدن بزرگ شدن . و7روز دیگه تولد شازده پسربزرگم عبدی جونم هستشکه 6سالشون کامل میشه والانم من هستم یه دنیا استرس برای پسرکم که میره کلاس اول. وایم عکسهایی از تولد اویس نازنینم بفرمایید ادامه مطلب ...
8 شهريور 1394

سفر به چابهار

حدود دوماه پیش همراه گلپسرهای نازنینم سفری به چابهار داشتیم و بودن درکنار دریا وبازی با موجهای ان باعث خوشحالی انها میشد ومن فقط با ذوق انها احساس ارامش میکردم و همچنین استرس از موجهای بلند دریا و هیجان سوارشدن بر روی اسب وشتر از راست به چپ:محمد علی /اویس/عبدالرحمن وارمین   ...
9 فروردين 1394

روزهای خوب وبارانی

خداروشکر زمستان امسال شاهد هوای بارونی زیادی بودیم که بیشتر بچه هارو خوشحال میکرد.گرچه که منطقه ما زمستانهای سردی نداره جز بعضی ازروزها همین باعث شده تا بیشترین لذت رو ازاین هوای نسبتا بهاری ببریم. ویکی از همین روزهای ابری وبارونی خدا رو واسه عکاسی و خودمون انتخاب کردیم وهمچنین فضایی ازاد ودلنشین برای گلپسرا عبدالرحمن واویس عزیزم همراه بادخترداییشان ثنا وبازهم روز بارونی دیگه   ...
9 فروردين 1394