عبدالرحمن واویس

خدایا ... رمضان ماه مهمانی توست ... سفره ات هر روزِ سال پهن بوده ، ولی این روزها ، پذیرایی ها ویژه است ... از خوان گسترده ات چشم و دلی سیر میخواهم ... شکم سیر را هر روز قبل از رمضان مرحمت نموده ای ... الهی شکر دوستای عزیز مطلبی روگذاشتم ادامه مطلب باخوندنش بشدت ناراحت شدم به خاطرسستی خودم که بعضی مواقع انجام میدم دوست دارم شمام برید وبخونید   ادامه مطلب یادتون نره خدا: بنده ی من نماز شب بخوان و آن چند رکعت است. بنده : خدایا ! خسته ام! نمی توانم. خدا: بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان. بنده : خدایا ! خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم… خدا: بنده ی من قبل از خواب ا...

یه روز عصراویس خان ما به سطل اتاق دسترسی پیدا میکنه وشروع میکنه به بازی کردن باهاش که بعداز چندبارریختن زباله ها وجمع کردنشون متوجه سرنگی که باهاشون شربت میخورن وبنده ظهرش انداخته بودم توی سطل میشه..... اینم ازادامه ماجرا....... قندعسلم بعداز اینهمه امپول زدن شروع کردبه جمع کردن زباله ها فدات شم عزیزکم اینم گلپسرما اخرسرهرکاری کردم تاازش یه عکس خوب بگیرم اجازه ندادکه نداد ماهم بیخیال شدیم بــــــــــــــــــــــــــروبینیم بابا ...

بازم سلام پست پایینی مال چندروز پیش بودکه تازه وقت کرده بودم بذارم الان میخوام درمورد اموزش امروزمون یکم بگم وعکسهاشو بذارم.... همونطور که میدونید عبدالرحمن تحت اموزش زبان ازراه دور هستش من واقعا ازاین توع تدریس که همه چیزش دست خودمه راضیم وامیدوارم بتونم موفق بشم الان به سی دی دوم اموزشیش رسیده وباید کلمات وتصویرهایی روکه میبینه یادبگیره وسعی منه بانقاشی وکاردستی یا هرچیزدیگه ای که واسه بچه خستگی نیاره استفاده کنیم قبلا هم گفتم عبدی جون اصلا علاقه ای به نقاشی نداره پس بایداکثرکارامونوباکاردستی وروشهای دیگه انجام بدیم این همه پرحرفی کردم تابگم امرو میخوایم ازکلمات اول شروع کنیم وکلمه(hat)بود بنابرین ماهم اویس جونو خوابوندی...